حرف دل

حرف دلت رو امروز بزن !
اگر امروز گفتی …
اسمش “حرف دل “است
اگر نگفتی …

                                                                فردا می شود “درد “دلت

ادامه مطلب

گاهی برای خودم

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم!

ببرم بخوابانمش!

لحاف را بکشم رویش!

دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!


حتی برایش لالایی بخوانم،


وسط گریه هایش بگویم:

غصه نخور خودم جان!

درست می شود!درست می شود!

اگر هم نشد به جهنم…

تمام می شود…

بالاخره تمام می شود…!!!

ادامه مطلب

دل حکم کن

بار آخر ، من ورق را با دلم بُر میزنم !
بار دیگر حکم کن ،
اما نه بی دل !
با دلت ،

دل حکم کن !
حکمِ دل : هر که دل دارد بیندازد وسط ،

تا ما دلهایمان را رو کنیم .
دل که رویِ دل بیفتد ،

عشق حاکم میشود .
پس به حکمِ عشق ، بازی میکنیم .

این دلِ من !
رو بکن حالا دلت را !

دل نداری ؟!
بُر بزن اندیشه ات را .

حکم ِ لازم :
دل سپردن ، دل گرفتن ، هر دو لازم

ادامه مطلب

به یاد پدر های رفته از خاک

یادم میاد بچه که بودم بعضی وقت ها با خواهرم یواشکی بابام رو نگاه می کردیم

ساعت ها با دست مشغول جمع کردن آشغال های ریزی بود که روی فرش ریخته شده بود…

من و خواهرم حسابی به این کارش می خندیدیم !چون می گفتیم چه کاریه ؟!

ما که هم جارو داریم هم جارو برقی !!! یه بار وقتی دیدی داریم بهش میخندیم

گفت خودتون یه روز میفهمید!!

چند روز پیش وقتی حسابی درگیری ذهنی داشتم

و به فکر بدبختی هام و راه حل بودم

یهو به خودم اومد دیدم دستم پر از ات اشغال های ریز گوشه ی فرشه

حالا سال ها از اون جریان میگذره و دیگه پدر نیست

که بخوام بهش بگم بالاخره فهمیدم چرا اون کارو میکنه!

قسم به نام نامی حضرت پدر که من هیچ نکردم در مقابل کرده هاش ،

خدایا منو ببخش

ادامه مطلب

امید باران

و اینک تنها از ابری که

از سیگارم بلند می شود

امید باران دارم…!!!

ادامه مطلب

به ساعتت نگاهی بیانداز

محبتت را می گذارند پای احتیاجت

صداقتت را می گذارند پای سادگیت

سکوتت را می گذارند پای نفهمیت

نگرانیت را می گذارند پای تنهاییت

و وفاداریت را پای بی کسیت

و آن قدر تکرار می کنند که خودت باورت می شود

که تنهایی و بی کس و محتاج آدم ها

آن قدر زود عوض می شوند T  آن قدر زود که تو فرصت نمی کنی

به ساعتت نگاهی بیندازی و ببینی

چند دقیقه بین دوستی ها تا دشمنی ها فاصله افتاده است

ادامه مطلب