آسمان کبود از فریدون مشیری
نوشته شده توسط admin در دسته دست نوشته ها و متون ادبی مختلف | بدون نظر
بهارم دخترم از خواب برخیز
شکر خندی بزن و شوری برانگیز
گل اقبال من ای غنچه ی ناز
بهار آمد تو هم با او بیامیز
بهارم دخترم آغوش واکن
که از هر گوشه، گل آغوش وا کرد
زمستان ملال انگیز بگذشت
بهاران خنده بر لب آشنا کرد
بهارم، دخترم، صحرا هیاهوست
چمن زیر پر و بال پرستوست
کبد آسمان همرنگ دریاست
کبود چشم تو زیبا تر از اوست
بهارم، دخترم، نوروز آمد
تبسم بر رخ مردم کند گل
تماشا کن تبسم های او را تبسم کن که خود را گم کند گل
بهارم، دخترم، دست طبیعت اگر از ابرها گوهر ببارد و گر از هر گلش جوشد بهاری
بهاری از تو زیبا تر نیارد
بهارم، دخترم، چون خنده ی صبح
امیدی می دمد در خنده تو
به چشم خویشتن می بینم از دور
بهار دلکش آینده ی تو !
از مرحوم خلدآشیان فریدون مشیری
ادامه مطلببرای مادرم و همه مادرهای خوبمان
نوشته شده توسط admin در دسته دست نوشته ها و متون ادبی مختلف | بدون نظر
آسمان را گفتم
می توانی آیا
بهر یک لحظهء خیلی کوتاه
روح مادر گردی
صاحب رفعت دیگر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
کهکشان کم دارم
نوریان کم دارم
مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم
***
خاک را پرسیدم
می توانی آیا
دل مادر گردی
آسمانی شوی وخرمن اخترگردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بوستان کم دارم
در دلم گنج نهان کم دارم
***
این جهان را گفتم
هستی کون ومکان را گفتم
می توانی آیا
لفظ مادر گردی
همهء رفعت را
همهء عزت را
همهء شوکت را
بهر یک ثانیه بستر گردی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
آسمان کم دارم
اختران کم دارم
رفعت وشوکت وشان کم دارم
عزت ونام ونشان کم دارم
***
آنجهان راگفتم
می توانی آیا
لحظه یی دامن مادر باشی
مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
باغ رنگین جنان کم دارم
آنچه در سینهء مادر بود آن کم دارم
***
روی کردم با بحر
گفتم اورا آیا
می شود اینکه به یک لحظهء خیلی کوتاه
پای تا سر همه مادر گردی
عشق را موج شوی
مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
بیکران بودن را
بیکران کم دارم
ناقص ومحدودم
بهر این کار بزرگ
قطره یی بیش نیم
طاقت وتاب وتوان کم دارم
***
صبحدم را گفتم
می توانی آیا
لب مادر گردی
عسل وقند بریزد از تو
لحظهء حرف زدن
جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی
گفت نی نی هرگز
گل لبخند که روید زلبان مادر
به بهار دگری نتوان یافت
دربهشت دگری نتوان جست
من ازان آب حیات
من ازان لذت جان
که بود خندهء اوچشمهء آن
من ازان محرومم
خندهء من خالیست
زان سپیده که دمد از افق خندهء او
خندهء او روح است
خندهء او جان است
جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم
روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
کردم از علم سوال
می توانی آیا
معنی مادر را
بهر من شرح دهی
گفت نی نی هرگز
من برای این کار
منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم
قدرت شرح وبیان کم دارم
درپی عشق شدم
تا درآئینهء او چهرهء مادر بینم
دیدم او مادر بود
دیدم او در دل عطر
دیدم او در تن گل
دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم
دیدم او درپرش نبض سحر
دیدم او درتپش قلب چمن
دیدم او لحظهء روئیدن باغ
از دل سبزترین فصل بهار
لحظهء پر زدن پروانه
در چمنزار دل انگیزترین زیبایی
بلکه او درهمهء زیبایی
بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنایی
همه جا پیدا بود
همه جا پیدا بود
از سپیدار
http://asmanitarindel.persianblog.ir/post/59/
ادامه مطلبچار راه آسمان
نوشته شده توسط admin در دسته دست نوشته ها و متون ادبی مختلف | بدون نظر
یک نفر دلش شکسته بود
توی ایستگاه استجابت دعا منتظر نشسته بود
منتتظر،ولی دعای او دیر کرده بود
او خبر نداشت که دعای کوچکش
توی چار راه آسمان پشت یک چراغ قرمز شلوغ….
او نشست و باز هم نشست روزها یکی یکی از کنار او گذشت
روی هیچ چیز و هیچ جا از دعای او اثر نبود
هیچ کس از مسیر رفت و آمد دعای او با خبر نبود
با خودش فکر کرد پس دعای من کجاست؟
او چرا نمی رسد؟ شاید این دعا راه را اشتباه رفته است!
پس بلند شد رفت تا به آن دعا راه را نشان دهد
رفت تا که پیش از آمدن برای او دست دوستی تکان دهد
رفت پس چراغ چار راه آسمان سبز شد
رفت و با صدای رفتنش
کوچه های خاکی زمین جاده های کهکشان سبز شد
او از این طرف، دعا از آن طرف
در میان راه باهم آن دو رو به رو شدند
دست توی دست هم گذاشتند
از صمیم قلب گرم گفت و گو شدند
وای که چقدر حرف داشتند
از سپیدار
ادامه مطلب
پروانه من درآ به پرواز
نوشته شده توسط admin در دسته شعر آسمان | بدون نظر
پروانـــه رنگ رنگ زیبـــا
باز آمــده ای به خانه ما
در گوشه پنجره نشینی
تـــا باغ قشنگ را ببینی
مهمان قشنگ رنگ رنگم
همبازی کوچک قشنگم
امروز که غنچه های زیبــا
لبخند زنــد به صورت ما
من می کنم این دریچه را باز
پروانه من در آ بـــه پرواز
از مرحومه پروین دولت آبادی روحش شاد
ادامه مطلبهرکجا هستی باش ، آسمانت آبی
نوشته شده توسط admin در دسته شعر آسمان | بدون نظر
باز باران بارید ،
خیس شد خاطره ها ،
مرحبا بر دل ابری هوا
، هر کجا هستی باش ، آسمانت آبی ،
و تمام دلت از غصه دنیا خالی
ادامه مطلب
آخرین دیدگاها